به زور oor Engels

به زور

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

forced

adjective verb

ناامید از فکر نکردن به اسلحهها، به زور به صفحههای شطرنج چشم میدوزم.
I examine the chess boards with forced interest, desperate to keep my mind off the weapons.

forcible

adjektief

او تقریبا به زور آلیوشا را از اطاق خارج کرد.
And she almost forcibly pushed Alyosha out of the door.

shotgun

adjective verb noun

Soortgelyke frases

(به زور) به خدمت نظام بردن
levy

به زور داخل شدن
force

(قدیمی) به زور بردن
reave

به زور در آوردن
gouge

(عامیانه - معمولا با: into) به زور وارد شدن
muscle

به زور خوراندن (به ویژه از راه لوله)
force-feed

(توسل به) زور (یا قوه ی قهریه)
force

(خودمانی) به زور ستانی
shakedown

(با زور یا ترفند) به دست آوردن
wrest

voorbeelde

آذوقه پیادهها را به زور تصرف کردم.
I've taken twansports from the infantwy by force!

فقط اون نميتونه به زور " بياد داخل " چون اينجا خونشه
Only she can't really break in'cause it's her house.

زهر مهلکی را به زور بخوراند
he would be force fed poison.

يکي ميخواست به زور بياد داخل
Someone was trying to break in.

اگر بعضی از ایشان به زور بازوی خود به مقام امپراطوری هم رسیدهاند
if some of them by the might of their arms did rise to be emperors

، اگر از کشورمون دفاع نکنيم. سارامون به زور تصاحبش مي کنه
If we don't defend our country, Saruman will take it by force.

شما دو روز زمان دارين که به زور کاردينال واساري و مفتشهاش رو از فرانسه خارج کنين.
You have two days to expel Cardinal Vasari and his Inquisitors from France.

دلم نمی خواست برم ولی منو به زور کشوند وسط مراسم رقص
I didn't want to go, but he dragged me to the ballroom.

واقعاً می خوای به زور ازت بگیرمش ؟
Are you really gonna make me force it away from you?

آره ، یه نفر به زور اومده بود داخل خونه
Yeah, somebody broke into the house.

کاترین نگاه کرد و دقیق شد و به زور به دنبال شباهتهایی گشت.
But here she was obliged to look and consider and study for a likeness.

ضمنا يادت هست که به زور رفتي داخل خانه پدرم و اسلحه اش را دزديدي ؟
You also remember when you broke into my father's house and when you stole his gun?

وزن تون به زور به صد پوند میرسه.
You only weigh about a hundred pounds.

دالی خواست جواب دهد، اما آنها مهلت نداد : البته، من سعی نمیکنم به زور نگهش دارم.
Of course,' she interrupted Dolly, who would have answered, of course I won't try to keep him by force.

مأموران حافظ صلح ما رو به زور به خونه هامون برگردوندن
Peacekeepers forced us back into our homes.

من به زور خود را دستشان خلاص کردهام.
I hardly managed to get away from it.

آدم نميتونه دموکراسي رو به زور توي حلقوم آدما فرو بکنه
You can't shove democracy down people's throats.

شما غيرقابل باوريد اوه ، نه. شما را به زور مجبور كردن
you are unbelievable oh, no. they roped you into this

دامبلدور به زور دهان مرد را باز کرد
Dumbledore forced the mans mouth open

، وقتی رسید پیش ما به زور نفس می کشید
By the time she got to us, she was barely breathing.

که او صرفاً به زور پنجاه فرانک از ایب گرفته تا بهای مشروبهایی را که سفارش داده، بپردازد.
was that he had merely commandeered a fifty franc note to pay for drinks that Abe had ordered

کریستف عیبی ندید که او را به زور مجاب کنند.
Christophe let them drag him off.

به زور می تونم سرعتشون رو کم کنم
I'm barely slowing them down.

یک بار دیگر به زور در دلیجان برایم جا باز کردند.
once more I was stowed away in the coach

تو نبودي که به زور وارد مغز من شدي
You're not the one who drilled into my head.