(ایتالیا و آلمان قرون وسطی) عالی رتبه oor Engels

(ایتالیا و آلمان قرون وسطی) عالی رتبه

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

patrician

adjective noun

Soortgelyke frases

مامور عالی رتبه
official

(شخص) عالی رتبه
top

(آمریکا- عامیانه) فشار افکار عمومی برای وادار کردن شخص (به ویژه کارمند عالی رتبه) به افشاگری
graymail

روسپی (به ویژه معشوقه ی اشخاص عالی رتبه)
courtesan

مخفف : مامور عالی رتبه
comr

(با the) عالی ترین رتبه یا مقام
big time

متخصص عالی رتبه
consummate

ماموران عالی رتبه
officialdom

مقام ماموران عالی رتبه
officialdom

voorbeelde

اون يكي از عالي رتبه ترين فرشته ها بود
He was called the most perfect of angels.

جزو اولین کسانی بودند که همراه خلبان و شش نفر میهمان عالی رتبه سوار بالن شدند.
were the first to climb into the wicker basket, followed by the pilot and six distinguished guests.

هر چيزي كه شما بگيد ، عالي رتبه.
Everything can be arranged, Your Eminence.

.براي يك لحظه هم نه عالي رتبه
Not for a moment, Your Eminence.

.شما درخواست كرده بوديد ، عالي رتبه
You requested these, Your Eminence.

افسری به راستوف گفت که در پشت دهکده، سمت چپ، یکی از فرماندهان عالی رتبه را دیده است.
One officer told Rostov that he had seen someone from headquarters behind the village to the left

عالي رتبه.
Great one.

پشت سر کشیش و شمایل در محل همواری افسران عالی رتبه ایستاده بودند.
Behind the priest and a chanter stood the notabilities on a spot reserved for them.

.آره ، دوستان عالی رتبه زیادی داره
Yeah, well, he has friends in high places.

افرادي که مايلند جهت امتيازات بيشتر عضو جوخه ي بازجويي شوند... به دفتر بازرس عالي رتبه مراجعه کنند
Those wishing to join the Inquisitorial Squad for extra credit may sign up in the high inquisitor's office.

.اجازه ميديد من كارشون بسازم ، عالي رتبه
You should let me deal with him, Your Eminence.

از ماقامات عالی رتبه س؟
'Is he senior?

حالا ديگه من عالي رتبه هستم.
I am Your Eminence now.

پرونده شما در دادگاه غيرنظامي مونيخ توسط يک قاضي عالي رتبه قضاوت خواهد شد
Your trial will start tomorrow morning in front of a senior judge.

پدرش مانند پدر من يک قاضي عالي رتبه بود
his father was a senior judge, like myself

با اومدن يکي اون يکي ميره عالي رتبه
I believe one goes with the other, Your Eminence.

من یه زن تاجر عالی رتبه نیستم.
I'm not a top businesswoman at all.

در این موقع معلمان عالی رتبه، درست سر وقت، در جای خود قرار گرفتند،
The upper teachers now punctually resumed their posts:

اجدادش از مأموران برجسته و عالی رتبهٔ کشور اسپانیا وابسته به خاندان سلطنتی پادشاهی اسپانیا بودند.
His internationally important guests have included the King of Spain.

يا شايد " ليبندور " يه همکار عالي رتبه کليدي داشته
Or maybe Lebendauer has the cooperation of key officials.

آقايون - مامور عالى رتبه
Commissioner...

همچون نجیبزادگان عالی رتبه و صاحب قدرت مینمودند.
whom he thought he knew so well, were revealed as lords of dignity and power.

شغل بازرس عالي رتبه شد
for the position of high inquisidora de hogwarts

درست شنيدم كه قراره بورل بشه مامور عالي رتبه بعدي
So I hear Burrell's gonna be the next police commissioner.

وی کارمندی عالی رتبه بود که در مدت مدیدی پیش در شهر ما سکونت گزیده بود.
He had long been an official in the town;