مقدر شده oor Engels

مقدر شده

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

predestinate

adjektief

بلکه با تمام جریان تاریخ ارتباط دارد و از روز ازل مقدر شده است.
is related to the whole course of history and predestined from eternity.

fatality

naamwoord

foreordained

adjektief

این موقعیت از پیش مقدر شده بود
This here was foreordained.

predestined

adjektief

بلکه با تمام جریان تاریخ ارتباط دارد و از روز ازل مقدر شده است.
is related to the whole course of history and predestined from eternity.

Soortgelyke frases

(وظیفه و شغلی که برای هر کسی مقدر شده است) کار عمده
mission

voorbeelde

آیا از پیش مقدر شده بود که زندگیاش از این قرار باشد؟
Was thiswhat his life was to be like?

پس چنین مقدر شده بود که او هم ریشه بدین شکل ناکام بماند.
So he was always to be a failure this way.

و بهم بگو ديوونه ، ولي فکر ميکنم واسم مقدر شده بود که باهات آشنا بشم
And call me crazy, but I think I was meant to know you.

برای او مقدر شده بود که زره الزبیتا نسبت به سوسیالیسم کام لا خللناپذیر باشد.
Jurgis was destined to find that Elzbieta's armor was absolutely impervious to Socialism.

این موقعیت از پیش مقدر شده بود
This here was foreordained.

فکر کردم برایم مقدر شده است هیچ ، تقدیر من است
Thought that I was destined Destined to be nothing

خب ، می بینم که عشق مقدّر شده ی استیفن تشریف آوردن!
Well, if it isn't Stefan's fated love.

مقدر شده سايوري يک افسانه بشه
sayuri is destined to become a legend

مقدر شده بود که من با مادرم معاشقه کنم
it was destined that i would make love with my mother

زندگي ما مقدر شده " گيدا "
Our lives are fated, Gyda.

مقدر شده بودکه من و تو با هم دراين باره صحبت کنيم
We were meant to have this conversation, you and I.

زندگی از قبل مقدر شده ، بچه
Life is unfair.

مقـدر شده تا خود را نابود کنیم بمانند بسیاری از گونه های ماقبل مان ؟
Destined to destroy ourselves like so many species before us?

این قضیه مقدر شده بود.
This was bound to happen

با وجود این این طور مقدر شده بود که جوان مهربان وی را غافلگیر کند.
but it so happened that the boy one day succeeded in giving the proud maiden a surprise.

آن آسایش ماندگار این است که همه چیز از پیش مقدر شده است.
that unfailing comfort is, it's all predestinated.

مقدر شده که با اين بازنده باشي
You're destined to be with this loser.

اما در حقیقت نوار تیر است که مرگ به او مقدر شده بود.
it was Noirtier whose death was wished for

تو به من ياد دادي که يک پادشاه بزرگ براي جاده مقدر شده
You taught me the road to be a great lord is predestined

و ذهن و روح اشخاصی را که پیشرفت برایشان مقدر شده است ورز و پرورش میدهد.
It informed andstrengthened the minds and spirits of those who were destined torise.

بیش از پیش در این رؤیا فرورفته بود که چهبسا مقدر شده است
he had been more definitely fascinated than at any time before by the dream that somehow

آیا آینده از قبل مقـدر شده ؟
Is the future truly set?

آیا سرنوشت ما اینگونه مقدر شده ؟
Are we destined down this path?

برایش مقدر شده است کاری برای مردمش انجام بدهد.
that he was destined to do something for his people.

و در ضمن مقدر شده بود که من پدر خودم را بکشم
it was destined too that i should murder my father