دستور oor Duits

دستور

naamwoord

Vertalings in die woordeboek Persies - Duits

Befehl

naamwoord manlike

هیچکس حق ندارد به من دستور دهد چه باید بکنم.
Niemand hat das Recht, mir zu befehlen, was ich tun soll.

Kommando

naamwoord onsydig

با دستور من حمله می کنیم ، نه زودتر
Wir greifen auf mein Kommando an, nicht früher.

Order

naamwoord vroulike

حالا براي آخرين بار شما اين دستور رو امضا کنيد
Zum letzten Mal, du wirst diese Order unterschreiben!

Mandat

naamwoord onsydig

به ما دستور ديگه اي براي اقدامات بيشتر داده نشده
Es gibt kein anderes Mandat.

Soortgelyke frases

دستور خط
Orthographie

دستور جهانی
Universalgrammatik

گروه (دستور زبان)
Phrase

دستور زایشی
generative Grammatik

فاعل (دستور زبان)
Agens

دستور ساختمدار
Konstruktionsgrammatik

دستور پخت
Rezept

جمع (دستور زبان)
Plural

دستور غذا
Kochrezept

voorbeelde

شاید دوست داری که خودت دستور بدی ؟
Vielleicht wärst du lieber derjenige, der sie erteilt.

دستور آزمايش مي دي ؟
Interessant.

دوگال ممکنه يه فرمانده نظامي باشه ولي مي دونه فقط شما مي تونين دستور ورود به جنگ رو بدين
Dougal mag der Kriegsherr sein, doch er weiß, dass nur du den Krieg ausrufen kannst.

دستور ِپختشون ُعوض کردن
Die haben das Rezept geändert.

اما مددکار اجتماعی، دستور کار دیگری داشت.
Aber der Sozialarbeiter hatte einen anderen Plan.

و با اينکه ميدونستي اون آدم هاي بيگناه ميميرن دستور پرتاب اون موشک هارو دادي.
Und Sie haben die Raketen starten lassen, obwohl Sie wussten, dass alle diese unschuldigen Menschen sterben würden.

من ميدونم که تو دستور قتل " ديويد کلارک " رو دادي.
Ich weiß, dass du den Mord an David Clarke befohlen hast.

نه به کمک دستور و بخشنامه از بالا.
Anstelle neuer Verordnungen von oben?

و چشمان من چیزهای عظیمی را دیده است، آری، یعنی بیش از اندازه عظیم برای آدمی؛ بنابراین به من دستور داده شد که نمی بایستی آنها را بنویسم.
Und meine Augen haben Großes geschaut, ja, allzu groß für den Menschen; darum ist mir geboten worden, es nicht niederzuschreiben.

از مدير دستور دارم تا شما رو از اينجا ببرم
Ich habe die Anweisung des Direktors, Sie hier rauszubringen.

جعفر ، بهت دستور ميدم بس کني
Dschafar, laut Gesetz ist das nicht erlaubt.

سوزان: این کار دستور العمل موسسه است.
SS: Das ist eine institutionelle Verordnung.

يک پادشاه از يک جن بالدار دستور نميگيرد
Ein König empfängt keine Befehle von einer geflügelten Elfe.

نَحَمِیا با دیدن این وقایع دستور داد دروازههای شهر را در غروب روز ششم ببندند و تاجران غیریهودی را قبل از شروع سَبَّت از آنجا بیرون کنند.
Das fiel Nehemia auf. Deshalb ließ er am sechsten Tag in der Abenddämmerung die Stadttore schließen und vertrieb die ausländischen Händler, bevor der Sabbat begann.

" پاتريک " بهم دستور داده بود
Patrick hat mir befohlen, es zu tun.

بهت دستور داد یا بهت دروغ گفت ؟
Hat er's befohlen oder gelogen?

ولی کوریبایاشی دستور داده که توی غارها بمونیم
Kuribayashi's Befehle lauten in den Höhlen zu bleiben.

همچنین پس از آنکه در آخر توانستند دیوار شهر را شکسته به داخل آن نفوذ کنند، تیطس دستور داد که معبد همچنان دست نخورده بماند.
Als schließlich die Stadtmauern fielen, befahl er, den Tempel nicht zu zerstören.

نتوانست پروندۀ کلان‌دستور » % # « را باز کند
Die Makrodatei %# kann nicht geöffnet werden

رهبر یهودیان، یهودای مکابی، اورشلیم را از دست سلوکیان پس گرفت و دستور داد که آن مذبح ناپاک را خراب کنند و جای آن مذبحی جدید بسازند.
Der jüdische Führer Judas Makkabäus eroberte Jerusalem von den Seleukiden zurück, ließ den entweihten Altar niederreißen und an seiner Stelle einen neuen bauen.

آيا به مقدارى دسر طبق دستور علاقه داريد ؟
Möchten Sie eins bestellen?

آيا شما دستور به عدم پذيرش غذا داديد ؟
Und Essensentzug angeordnet.

دستور دارم این اتاق رو تمیز کنم
Ich hab den Auftrag, hier zu putzen.

(۲پادشاهان ۲۲: ۱۱-۱۵) در آن موقع پادشاه به آن هیئت نمایندگی دستور داد که نزد نبیهای بروند، فقط برای اینکه دستوری از جانب یَهُوَه دریافت کنند. — با ملاکی ۲:۷ مقایسه شود.
Könige 22:11-15). Bei dieser Gelegenheit gebot der König der Delegation zwar, zu einer Prophetin zu gehen, aber dies geschah, um Anleitung von Jehova zu erhalten. (Vergleiche Maleachi 2:7.)

يادم نمياد دستور داده باشم بياي.
Ich kann mich nicht daran erinnern, dir befohlen zu haben, herzukommen.