(کارمندان یا اجزای یک سازمان را گزیدن و در سازمانی دیگر به کار واداشتن) منتقل کردن oor Engels

(کارمندان یا اجزای یک سازمان را گزیدن و در سازمانی دیگر به کار واداشتن) منتقل کردن

Vertalings in die woordeboek Persies - Engels

cannibalize

werkwoord

Soortgelyke frases

(افسر ارتش را) از خدمت عادی به خدمت ویژه یا غیر نظامی منتقل کردن
second

اموال کلیسا را به اشخاص یا موسسات خصوصی منتقل کردن
impropriate

منتقل کردن یا شدن
move

(مطران را) منتقل کردن
translate

(عامیانه - جلسه یا گردهمایی و غیره را) از جایی به جای دیگر منتقل کردن
adjourn

(حسابداری و کتابداری - اقلام را) از دفتر روزنامه به دفتر کل منتقل کردن 1
post

بیعت و وظیفه ی خدمتگزاری را از یک ارباب به ارباب دیگری منتقل کردن
attorn

منتقل کردن (در خود)
carry

(صدا یا آهنگ را از صفحه یا نوار قدیمی به صفحه یا نوار تازه منتقل کردن) آواگذاری کردن
dub

voorbeelde

بهم گفته بودن که منو آزاد ميکنن ولي بعدش منو منتقل کردن
I was told I'd be released, but then they moved me.

منتقل کردن B بعد از آشوب اونها همه مارو به بلوک
After the riots, they moved us all to B.

براي منتقل کردن ترکيبات خارجي به مغز قرباني استفاده بشه
to transfer the foreign compound to the victim's brain

دوره ام رو منتقل کردن دوشنبه.
They moved my field ride up to Monday.

. اگه باني ، کلاوس رو بکشه... منتقل کردن همه اون انرژي... ، خودش رو هم مي کشه.
If Bonnie takes on Klaus, channeling all that energy's going to kill her.

منو از بخش پرستاري منتقل کردن اينجا
They pulled me from the nursery.

ما رو به گردان شما منتقل کردن ، قربان
We've been assigned to you, sir.

دايک رو منتقل کردن ؟
– Dike's transferred?

در حال منتقل کردن بمبيه
is transporting an explosive device

داریم درباره ی منتقل کردن تحت تعقیب ترین فرد کلیو به ادریس صحبت می کنیم.
We're talking about portalling the Clave's Most Wanted into Idris.

وقتي قبول نکردم منو بيصدا منتقل کردن
And when I didn't agree, they got me transferred overnight.

توسعه دهنده ها همه چیزو به پارک برانستون منتقل کردن
The developers relocated the whole thing to Broxton Park.

پس این یک مهارت است که چگونه دانش را از کسی به کسی دیگه منتقل کردن
And so this is one skill of how to hoover up knowledge, one from another.

اون و آدماش رو منتقل کردن آرکهام
He and the Tweeds are safe and sound in Arkham.

گردنبند هاي مارو منتقل کردن و من مال تو رو دارم
our necklace were switched and i have yours

طلا و الماس هارو از زير شهر منتقل کردن
They moved the gold and diamonds under the city.

جسد رو به اونجا منتقل کردن
Body was moved.

خدا با منتقل کردن حیات پسرش به رَحِم مریم، او را به زمین فرستاد.
God sent His Son to the earth by transferring his life to the womb of Mary.

در روز هشتم ، اونا منو به تيمارستان منتقل کردن.
On the eighth day, they transferred me to the insane asylum.

شوهرت زنده اس ولي اون رو منتقل کردن
Your husband is alive, but he's being transferred.

حمل وسایل و ظروف خیمه در وقت منتقل کردن آنها به محل دیگر نیز بر عهدهٔ ایشان بود.
Some also carried the furniture and utensils of the tabernacle when these had to be transported.

چطوري درخواستشونو به شما منتقل كردن
the demand came how

کمک واسه منتقل کردن چند نفر از سنترال سیتی.
Help transporting some people out of the city.

حتماً تماس رو برای خودشون منتقل کردن
They must've intercepted the call.

يادتون مياد تو ماه جون اونا جرمي جيامبي رو منتقل کردن...
Remember when they traded Jeremy Giambi in June and everyone thought they'd just given up?